کد خبر: ۳۱۷۰۹۵
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۵ - ۲۸ آذر ۱۴۰۱ - 2022December 19
مهاجرت، آن هم به مقصد ایران؛ اتفافی که از سال‌های خیلی دور، ایرانیان شاهدش بوده‌اند
شفاآنلاین>سلامت>مهاجرت، آن هم به مقصد ایران؛ اتفافی که از سال‌های خیلی دور، ایرانیان شاهدش بوده‌اند. از جمعیتی که در سایه این مهاجرت‌ها طی ادوار گذشته به کشور افزوده شده بگذریم، همزیستی مهاجران در طول سالیان متمادی یکی از افتخارات ایران بوده و هست.

به گزارش شفاآنلاین:ویژگی‌ای که در سایه آن ما در گوشه و کنار کشور می‌توانیم شاهد زندگی اجتماعی مسالمت‌آمیز پیروان ادیان مختلف در کنار هم باشیم. اصلا چرا دور برویم در همین تهران و پایتخت کشور که نگاه کنیم محدوده‌های شهری و محله‌هایی بعد از مهاجرت و اقامت مهاجران حتی به نام آنها نامیده می‌شوند؛ مانند خیابان سی‌تیر که به‌خاطر همسایگی عبادتگاه‌های ادیان مختلف به خیابان ادیان شهرت دارد. قصه مهاجران خاص ایران را که ورق می‌زنیم می‌بینیم ایران در طول تاریخ همواره با آغوشی باز و گرم از مهاجرین سفر کرده به ایران پیرو جنگ‌های بزرگی چون 2جنگ جهانی اول و دوم(مهاجرت لهستانی‌ها)، انقلاب اکتبر در روسیه(مهاجرت اوکراینی‌ها) و این اواخر هم جنگ‌هایی که در افغانستان رخ داد(مهاجرت‌افغان‌ها) استقبال کرده است.

پناهندگان لهستانی
در میان تمام مهاجرینی که روزی‌روزگای ایران را به‌عنوان مقصدی به امید زندگی بهتر انتخاب کردند قصه مهاجرین لهستانی و تأثیرات اجتماعی آن حسابی شنیدنی است. قصه مهاجرت لهستانی‌ها به ایران، از تقسیم لهستان در جنگ جهانی دوم کلید خورد. رضا نیک‌پور، کارشناس‌ارشد تاریخ و مدیرعامل انجمن دوستی ایران و لهستان که مادرش یکی از همین مهاجران لهستانی به ایران بوده می‌گوید: «‌بعد از حمله هیتلر به لهستان و توافقی که با شوروی امضا می‌کند، لهستان به 2بخش تقسیم می‌شود. بخشی از لهستان در اختیار آلمانی‌ها قرار می‌گیرد و بخشی هم در اختیار روس‌هایی که تلاش می‌کنند با تخلیه نژادی و قومیتی لهستان و به کارگیری اسرای لهستانی در اردوگاه‌های سیبری اهداف‌شان را در منطقه راحت‌تر دنبال کنند.
 «هلنا استلماخ» مادر رضا نیک‌پور در کتاب خاطرات خودش که به نام «از ورشو تا تهران» به چاپ رسانده به خوبی شرایط سخت و وحشتناک اسرای لهستانی در سیبری را توصیف کرده است. کسی که حدود 2سال همراه مادرش روزهای سختی را در سیبری سپری کرده بود. او در بخشی از این کتاب آورده است: «اسرا با ماشین حمل حیوانات و اثاثیه به بدترین شکل ممکن راهی اردوگاه‌های کار اجباری سیبری می‌شدند و چه روزهای تلخی را در کنار هم تجربه می‌کردند. سرمای کشنده سیبری برای جان گرفتن از هر کسی کافی بود و در این میان کار با اعمال شاقه هم به آن اضافه می‌شد. آدم‌ها کیلویی سوار واگن‌های بی‌در و پنجره قطار‌هایی می‌شدند که حتی برای دستشویی رفتن هم در آنها باز نمی‌شد. این تصاویر وحشتناک است؛ همینطور ماجرای زن بیچاره‌ای که پس از زایمان در این واگن‌های سیاه و تاریک، از ترس آینده نامعلوم، نوزاد تازه متولد شده‌اش را در میان برف‌های سیبری رها‌ کرد» او در بخش دیگری از این کتاب آورده است جمعیت زیادی در اتاق‌های کوچک اردوگاه‌های سیبری شب را به صبح می‌رساندند و در این میان افراد زیادی در سرما، بی‌نام و نشان جان می‌دادند و در سرشماری روز بعد فقط اعداد بود که کوچک‌تر می‌شد؛ همین و بس. هیچ خبری از عواطف و احساسات انسانی و حتی خنده و گریه هم نبود.» هلنای 8ساله  همراه با مادرش موفق می‌شوند بعد از سوار شدن بر کشتی‌های باربری از طریق دریا خود را به خزر رسانده و بعد از آن راهی تهران شوند.

لهستانی‌ها چگونه به ایران آمدند؟
بهمن‌ماه سال1320، درست زمانی که ایران به اشغال نیروهای شوروی و بریتانیا درآمده بود نامه‌ای به فرمانداری رشت رسید با مضمون اینکه ارتش لهستان از ایران می‌گذرد. درواقع متفقین تصمیم گرفته بودند گروهی از اسرای لهستانی در شوروی را از راه ایران عازم جبهه‌های جنگ کنند. این آغاز ورود نظامی‌ها و زنان و کودکان آواره لهستانی به ایران بود. پناهندگان لهستانی از 2مسیر به ایران می‌رسیدند یکی بندر کراسنودسک(با کشتی از راه دریای خزر) و دوم از راه عشق‌آباد به مشهد. جمعیتی خسته و داغون و آسیب‌دیده از کار مشقت‌بار در اردوگاه‌ها، مبتلا به انواع بیماری‌های ناشی از سوءتغذیه طولانی، خسته و ناامید، کم‌کم به ایران می‌رسیدند. در آن روزهای سخت شاید تنها این استقبال گرم ایرانی‌ها بود که دل‌شان را قرص می‌کرد. ایرانیان به استقبال‌شان می‌رفتند و برای آنان کلوچه و آب‌نبات  می‌بردند.
درست است زمانی که آنها به‌عنوان پناهندگان لهستانی وارد ایران می‌شدند ایرانیان در اثر جنگ جهانی درگیر قحطی بودند اما این مسئله باعث نشد تا ایرانی‌ها روی خوش به لهستانی‌های مهاجر نشان ندهند. مصداق این سخن هم در کتاب خاطرات هلنا آمده است.
او در این کتاب آورده است: با وجود اینکه در دهه20 مردم ایران به واسطه ورود متفقین بار سخت قحطی را تحمل می‌کردند اما بی‌توجه به لهستانی‌های مهاجر نبودند. به‌مدت 3سال‌ونیم چیزی حدود هزاران پناهجوی آواره لهستانی وارد ایران و اردوگاه‌های آن شدند اما با اینکه روس‌ها در شمال سیلوهای گندم و برنج را بسته و انگلیسی‌ها انبار قله را بلوکه کرده بودند، مردم ایران از پشت سیم‌های خاردار اردوگاه‌ها آذوقه برای آنها
می‌فرستادند.
کمک‌هایی که گرچه خیلی چشمگیر نبود اما در آن زمان بسیار ارزشمند بود. آنقدر ارزشمند که حتی وقتی بخشی از این لهستانی‌ها از ایران به لندن فرستاده شدند، به واسطه خاطرات خوشی که از اصفهان داشتند انجمنی را به نام اصفهان راه‌اندازی کردند و معتقد بودند اگر مردم اصفهان نبودند آنها قطعا زنده نمی‌ماندند. جالب‌تر اینکه خیلی از این لهستانی‌ها خود را در لندن بچه اصفهان معرفی می‌کردند.

تأثیرات اجتماعی مهاجرت لهستانی‌ها به ایران
ورود لهستانی‌ها به ایران و ماندگاری تعدادی از آنها به واسطه کار و ازدواج، فصل جدیدی از تبادل فرهنگ میان ایران و لهستان را باعث شد. حتی این تبادل فرهنگ باعث شد تا خیلی از تابوهای اجتماعی و فرهنگی در ایران شکسته شود و جنبه‌های جدیدی از زندگی اجتماعی در آن شکل
 بگیرد.
به‌گفته مدیرعامل انجمن دوستی ایران و لهستان مدرنیته‌گرایی و ورود سبک‌های جدید به زندگی افرادی که با لهستانی‌ها ازدواج کرده بودند، فضای درونی زندگی آنها را تحت‌تأثیر قرار داد. در بخش اجتماعی هم فعالیت پرستاران لهستانی و انجام کارهای تزریقات و خون‌گیری توسط آنها باعث شد تا حضور اجتماعی زنان پررنگ‌تر شود.
 فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی زنان لهستانی دوشادوش مردان باعث شد تا کار کردن زنان در جامعه مردانه و سنتی آن روزگار دیگر عیب نباشد. هرچه از اقامت لهستانی‌ها در ایران بیشتر می‌گذشت بستر کار و آموزش آنها بیشتر فراهم می‌شد.
 کودکان در 2شهر تهران و اصفهان می‌توانستند در آموزشگاه‌هایی که وزارت فرهنگ ایران و سفارت لهستان دایر کرده بودند، هنرهایی چون قالیبافی و حکاکی را یاد بگیرند. عده‌ای از زنان لهستانی در خانه‌های اشراف ایرانی، به‌عنوان خدمتکار، مشغول به کار شدند. خیلی از زنان لهستانی، نسبت به زنان ایرانی، تحصیلات بالاتر و تجارب شغلی بیشتری داشتند و طرز آرایش و مد روز غربی را به کارفرمایان مرفه خود می‌آموختند. لباس و کلاه‌فرنگی دختران لهستانی در میان زنان و دختران ایرانی محبوبیت یافت. تعداد زیادی از آنان به‌عنوان منشی و مترجم در ادارات، آزمایشگاه‌ها و بیمارستان‌ها مشغول به‌کار شدند.
عده‌ای از زنان لهستانی برای رفع نیاز مالی خود، با چرخ خیاطی‌هایی که دولت در اختیارشان می‌گذاشت، شروع به دوختن لباس، ازجمله لباس‌های ارتش، کردند. تسلط زنان لهستانی به چند زبان باعث شده بود تا شرکت‌های خارجی هم از متقاضیان پر و پا قرص استخدام لهستانی‌های زبان‌دان باشند. فعالیت‌هایی که همه و همه زندگی اجتماعی ایرانی‌ها را در آن زمان حسابی متحول کرد.
برچسب ها: مهاجرت ، ایران ، افغانستان
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: